یک زبان داری دو گوش - یکی بگو دو تا بنیوش
کو گوی و به جز مصلحت خویش مگوی - چیزی که نپرسند تو از پیش مگوی
دادند دو گوش و یک زبانت ز آغاز - یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگو
(بابا افضل)
سائلی گفتا به آن پیر کهن - چند از مردان حق گویی سخن
گفت خوش آید زبان را بر دوام - تا بگوید حرف ایشان مدام
گر نیستم ز ایشان از ایشان گفته ام - خوشدلم کاین قصه از جان گفته ام
دلا اصلا نترسی از ره دور - دلا اصلا نترسی از ته گور
دلا اصلا نترسی که روزی - شوی نگاه مار و لانه مور
اگر شیری اگر ببری اگر گور - سرانجامت بود در ته گور
تنت در خاک باشد سفره گستر - به گردش موش و مار و عقرب و مور
(بابا طاهر عریان)
هر کس به طریقی دل ما می شکند - بیگانه جدا و دوست جدا می شکند
بیگانه اگر می شکند حرفی نیست - من در عجم دوست چرا می شکند
بشکست دلم کسی صدایش نشنید - آری دل مرد بی صدا می شکند
قطره را تا که به دریا راه است - پیش صاحبنظران دریا است
قطره دریاست اگر با دریاست - ورنه او قطره و دریا دریاست
گر زدریا به کنار آید زود - بود آن قطره تاچیز که بود
(مولوی)
دلت خواهد تو را اصلان بگویند - جوان یل و یا طرلان بگویند
عزیزم جهد کن افزون بر اینها - تو را انسان، فقط انسان، بگویند
(دکتر روشن ضمیر)
برترین مایه، مرد را عقل است - بهترین پایه، مرد را تقوی است
بر جمادات، فضل آدمیان - هیچ بیرون از این دو معنی نیست
چون از این هر دو، مرد خالی ماند - آدمی و بهیمه، هر دو یکیست
(ابیوردی)
هر در که زنم، صاحب آن خانه تویی، تو - هر جا که روم، پرتو کاشانه تویی، تو
در میکده و دیر که جانانه تویی، تو - مقصود من از کعبه و بتخانه تویی، تو
مقصود تویی، کعبه و بتخانه بهانه ست
(شیخ بهایی)
جانها به فدای رخ دلخواه محمد - مهر است خجل پیش رخ ماه محمد
خوب است که با دوستی آل محمد - نابود کنیم دشمن بدخواه محمد
بازآ، بازآ، هر آنچه هستی ، بازآ - گر کافر وگِبر و بت پرسی، بازآ
این درگه ما، درگه نومیدی نیست - صدبار اگر توبه شکستی بازآ
(از نظر من این امیدوار کننده ترین شعر است.)